بهترین کارآگاه
بهترین کارآگاه

بهترین کارآگاه جنایی کیست؟ شرلوک هلمز یا هرکول پوآرو؟

این سؤال خوبی است و مسلماً ذهنی است. اما بیایید برای سرگرمی وارد جزئیات شویم:

شرلوک هولمز

اول از همه، شرلوک هولمز مشهور را داریم که توسط نویسنده بریتانیایی سر آرتور کانن دویل در سال 1887 زمانی که اولین بار در داستان کوتاه دویل به نام «مطالعه‌ای در قرمز» ظاهر شد و سپس در چهار رمان و 56 داستان کوتاه دیگر پس از آن. او شاید مشهورترین کارآگاه ادبی در تاریخ باشد و طبق رکوردهای گینس، محبوب‌ترین شخصیت داستانی است که در فیلم و تلویزیون بازی شده است.

کارآگاه دوران ویکتوریایی/ادواردی هولمز به خاطر توانایی‌های پیشرفته منطقی و جنایی خود شناخته شده است – همیشه به استدلال استنتاجی و علم برای حل یک پرونده روی می‌آورد. این منطقی است، زیرا دویل گفت که شخصیت شرلوک بر اساس جراح واقعی، جوزف بل، که به خاطر توانایی تشخیص یک مشکل پس از دیدن تنها چند جزئیات کوچک از پرونده یک بیمار شناخته شده بود، ایجاد شده است.

هولمز مشاهده‌گر و تیزهوش است، به ویژه در مورد مراجعان خود – ظاهر فیزیکی آنها را در نظر می‌گیرد خالکوبی‌ها، بریدگی‌ها، نشانه‌های روی پوست، نوع و سبک لباس، کثیفی روی چکمه و غیره.

از نظر جنایی، هولمز جزئیات کلیدی را شناسایی کرد که تقریباً پیش از زمان خودش بودند – مانند مطالعه رد لاستیک، اثر نعل اسب و جای کفش، و حتی استفاده از میکروسکوپ برای استنتاج از نمونه‌های خون (مثلاً هنگام جستجو برای سموم مختلف). او اغلب مغز خود را به عنوان «کاخ ذهن» خود یاد می‌کرد.

رمان‌های شرلوک هولمز توسط همکار وفادارش، دکتر جان واتسون، روایت می‌شود که پس از افتادن در مشکلات مالی با او اتاقی را در آدرس مشهور 221B بیکر استریت به اشتراک گذاشتند. جالب است که عبارت مشهور «بدیهی است، عزیزم واتسون» که هنوز امروزه به صورت عامیانه استفاده می‌شود، در واقع هرگز به طور کامل در یک داستان کوتاه یا رمان شرلوک هولمز چاپ نشده است.

علاوه بر «عزیزم واتسون»، خواننده اپرا ایرن آدلر به عنوان یک شخصیت حمایتی ثانویه در اولین داستان کوتاه دویل، «یک رسوایی در بوهم» ظاهر می‌شود. آدلر به نوعی نسخه فکری زنانه هولمز است و بعدها به عنوان علاقه عاشقانه در آثار مشتق شده ظاهر می‌شود. او تنها در یک داستان کوتاه ظاهر شده، اما مسلماً بر خوانندگان و خود هولمز تأثیر گذاشته است، زیرا او اغلب از هوش بی‌نظیر او تعریف می‌کند.

مخالف اصلی شرلوک هولمز، پروفسور جیمز موریارتی است که در چندین داستان کوتاه ظاهر شد. موریارتی کمی شبیه چارلز منسون است در اینکه خودش به طور مستقیم جرمی مرتکب نمی‌شود (به جز کسب درآمد از جرائم دیگران) اما به جای آن دانش گسترده ذهنی خود را در اختیار سایر بازیگران درگیر در شبکه جنایی اطراف خود قرار می‌دهد. پروفسور موریارتی به نظر می‌رسد نابغه شرور استانداردی باشد، زیرا چندین کتاب در مورد مسائل ریاضی و علمی منتشر کرده و توصیف شده است که قد بلند، لاغر و رنگ پریده است.

هرکول پوآرو

حالا برای مروری بر کارآگاه هرکول پوآرو قبل از مقایسه دو کارآگاه. این شخصیت بلژیکی‌تبار توسط نویسنده بریتانیایی آگاتا کریستی خلق شد و در 33 رمان و 50 داستان کوتاه او ظاهر شد که اولین آن‌ها در سال 1920 به نام «اتفاق مرموز در استایلز» نوشته شد. کریستی در زندگی‌نامه خود گفته است که شخصیت شرلوک هولمز سر آرتور کانن دویل بدون شک بر تصویرسازی او از هرکول پوآرو تأثیر گذاشته است.

پوآرو به عنوان فردی کوتاه قد و تقریباً وسواسی در مورد ظاهر خود توصیف شده است – به ویژه در مورد کفش‌های چرمی و سبیل مرتب او. او همیشه ساعت جیبی همراه دارد و بنابراین همیشه به موقع برای قرارها حاضر می‌شود.

مانند هولمز، پوآرو به خاطر مهارت استدلال استنتاجی خود شناخته شده است، اما کار کارآگاهی او بیشتر شامل روش‌های روان‌شناختی عمیق است. او می‌داند چگونه افراد را «بخواند» و نتیجه‌گیری کند نه فقط از آنچه مظنونین می‌گویند بلکه از چگونگی گفتن آن‌ها. همیشه یک مکالمه‌گر با استعداد، به رفتار موضوعات توجه می‌کند و زبان بدن آن‌ها را بررسی می‌کند تا بخش‌هایی از داستان آن‌ها را که جور درنمی‌آید، مشخص کند. او کمتر در تجزیه و تحلیل‌های جنایی تحقیقات غرق است، بلکه آنچه برخی کارآگاه کلاسیک کفشدوزکی می‌نامند، محسوب می‌شود. او اغلب ذهن کارآگاهی خود را «سلول‌های خاکستری کوچک» خود می‌نامد.

همانند هولمز، پوآرو همکار وفاداری به نام کاپیتان آرتور هستینگز داشت که یک افسر ارتش سابق در ارتش بریتانیا بود. هستینگز به عنوان فردی شجاع اما کمی ساده‌لوح و شاید باهوش‌ترین فرد نباشد، تصویر شده است؛ اما پوآرو این را در حین تحقیق در مورد یک پرونده تحسین می‌کند زیرا هستینگز اغلب در «تله»‌های کلامی تنظیم شده توسط یک موضوع گرفتار می‌شود و بنابراین پوآرو قادر است دروغ را شناسایی کرده و معما را حل کند.

منشی پوآرو، خانم فلیسیتی لمون، نقش شخصیت زن پشتیبان را در معماهای کریستی ایفا می‌کند. خانم لمون به دقت شناخته شده است و اغلب با انجام تحقیقات فرعی برای برخی پرونده‌ها به پوآرو کمک می‌کند.

استیفن نورتون دشمن قسم خورده پوآرو در آخرین رمان پوآروی آگاتا کریستی به نام «پرده» منتشر شده در سال 1975 است. دوباره، تقریبا مشابه پروفسور جفری موریارتی دویل، نورتون تماشاچی پرنده، هرگز واقعاً کسی را نمی‌کشد. او در واقع جنگ روانی علیه مردم انجام می‌دهد و آن‌ها را تحت تأثیر قرار می‌دهد تا به جای او قتل انجام دهند.

جالب است که اگرچه پوآرو محبوب عموم بود، نویسنده آن، آگاتا کریستی در نهایت از شخصیت او خوشش نمی‌آمد، اما همچنان به نوشتن کتاب درباره او و تحقیقاتش ادامه داد زیرا می‌دانست دیگران از او خوششان می‌آید.

نظرات درباره شرلوک هلمز و هرکول پوآرو

بنا به گفته نویسنده فیلمنامه تام دالتون در مقاله‌ای در وبسایت RadioTimes.com، کریستی در نهایت با برخی ویژگی‌های شخصیتی پوآرو دچار تضاد شده بود:

“مسلماً ویژگی‌هایی در این شخصیتی که او خلق کرده بود وجود داشت که واقعاً او را عصبانی می‌کرد. او خودخواه و خودشیفته بود – همان چیزهایی که پوآرو را شخصیت بزرگی کرده‌اند. چون مسئله این است: همان چیزهایی که او را شخصیت خوبی می‌کنند، همان‌هایی هستند که او واقعاً از آن‌ها متنفر بود.”

کسی در کوئورا سؤال هرکول پوآرو در برابر شرلوک هولمز را مطرح کرد و نظرات جالبی دریافت کرد.

یک کاربر به نام جیم دوهرتی گفت:

“فکر می‌کنم هولمز. علاوه بر نبوغ استنتاجی‌اش، او نسبت به پوآرو بیشتر مردی کنش‌گر است. همچنین، شریک بوسولین او، جان واتسون، شخصیتی لایق‌تر از کاپیتان هستینگز است.”

کاربر دیگری به نام آنتونیو کوواتش استدلال کرد که هرکول در نبرد بین این دو کارآگاه ایکونیک پیروز است:

“نتیجه‌گیری نهایی: آیا شرلوک باهوش‌تر است؟ نه، واقعاً نیست. او باهوش‌تر است، نه باهوش‌تر. هرکول باهوش‌تر است چون برای جلب احساسات دیگران از دروغ استفاده می‌کند و با انجام این کار اطلاعات حیاتی برای پیشبرد تحقیقات خود به دست می‌آورد. حالا این را باهوشانه می‌نامم. شرلوک ممکن است بسیار باهوش باشد اما قطعاً در بخش همدلی ضعیف است. رأی من هرکول است.”

چندین کاربر نتیجه گرفتند که آگاتا کریستی معماهای بهتری نسبت به سر آرتور کانن دویل نوشته است زیرا پایان آن‌ها حدس زدنی‌تر بوده است.

آریدیپ چاکرابورتی گفت:

“هنگام خواندن داستان‌های آگاتا کریستی، شناسایی مجرم برای خواننده بسیار دشوار است زیرا کریستی متخصص پنهان کاری با خوانندگانش بود. در مورد شرلوک هولمز، حدس زدن مجرم برای خوانندگان تا حدودی آسان‌تر است.”

تراویس مادن، مجری برنامه بازی آگاتا کریستی، در مورد بحث هرکول در برابر شرلوک چنین گفت:

“چیزی که در مورد هولمز و پوآرو دوست دارم این است که هر دو شخصیت علی‌رغم نفرتی که خالقانشان در نهایت نسبت به آن‌ها پیدا کردند، چقدر دوام آورده‌اند. اما در بحث هولمز در برابر پوآرو، من سمت پوآرو را می‌گیرم، و نه فقط به خاطر اینکه مجری برنامه هستم! هرکول پوآرو همیشه باهوش‌ترین فرد اتاق است، اما مشکل او این است که همیشه مطمئن می‌شود همه بدانند او باهوش‌ترین فرد اتاق است. این ویژگی هر پرونده‌ای که او در آن درگیر است را از نظر گیم‌پلی بسیار جالب و رضایت‌بخش می‌کند، چیزی پیچیده اما قابل حل خلق می‌کند، تا اعضا احساس کنند باهوش‌ترین کارآگاه دنیا هستند.”

اما شاید استدلال اینکه هولمز و پوآرو می‌توانستند در زندگی دیگری دوست باشند، چندان هم دور از ذهن نباشد. لعنتی، شاید آن‌ها می‌توانستند آژانس تحقیقات خصوصی مشترکی تأسیس کنند و به عنوان شرکا در کنار هم کار کنند. برخی ممکن است در این مورد شکاک باشند، اما به نظر می‌رسد آنچه یک کارآگاه فاقد آن بود، کارآگاه دیگر آن را با مهارت‌های خاص خود جبران می‌کرد. اما نظر شما چیست؟ کدام کارآگاه بهتر است؟ هرکول یا شرلوک؟